به یادخاطرات پدرعزیزم
صدای بابا گفتن پدر دیگر نمی آید
صدای خنده های پدر دیگر نمی آید
صدای جان،جان گفتنش دیگرنمی آید
صدای بیقراری اوزدیدارم دیگرنمی آید
دلم زغصه لبریز است چرا نمی آید
نمی شود باورم که می گویند :
مسافررفته تو، ازسفر دیگرنمی آید
دلا نباش منتظرش که او نمی آید
نگاه چشم براه بودنش دیگرنیست
صدای مادر،مادر گفتنش هم نمی آید
به خیالم درآغوش مادراست که نمی آید
خدایا بکن رحمی به دل مادر بیمارم
که عزیز سفرکرده او دیگر نمی آید
[ سه شنبه 92/12/27 ] [ 5:48 عصر ] [ ن. قاسمی ]